بسمه تعالی
گزیده ایی از زندگینامه و نقش آفرینی سردار شهید حسین پیرامی در دفاع مقدس
«برگرفته از کتاب خاطرات این شهید بزرگوار»
حسین زمانی که به علت بسته شدن دانشگاهها نتوانست ادامه تحصیل بدهد، تصمیمگرفت با ثبت نام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی زمینه حضور در جبهه ای نبرد حق علیه باطل را برای خویش فراهم نماید. وی علی رغم این که استعداد بسیار بالایی برای تحصیل داشت و میتوانست بعد از مدتی وارد دانشگاه شود، اما میدانست آنچه میتواند روحیه انقلابی و عطشخدمت را در او فرو نشاند، فقط حضور در نهاد مقدس و انقلابی سپاه پاسداران و شرکت در جبهه ی نبرد حق علیه باطل است و بس.
حسین پس از مشورت با اعضایخانواده و دوستانش، در سپاه پاسداران زاهدان ثبت نام نمود و عملا در سال 1359وارد عرصه خدمت به نظام مقدس جمهوری اسلامی و مردم ایران شد. با وجود این که ورود به سپاه در آن مقطع حساس، مستلزمگذراندن دورههای فشرده و سخت نظامی بود و از طرفی وضعیت جسمانی ایشان در مقایسه با دیگر همرزمانشکه به ظاهرکمی ضعیفتر نشان میداد، امکان این که ایشان از عهده این کار برنیاید؛ وجود داشت. در عین حال، اراده، توکل خالصانه و عشق او به دفاع از کشور و ارزشهای والای اسلام و انقلاب، باعث شد که تمامی سختیها را به جان بخرد و همچنان ثابت قدم و استوار بر تصمیم خود بماند و همه دورههای سخت نظامی را با موفقیت پشت سر بگذارد. سپس در بحرانیترین شرایط کشور، یعنی جنگ تحمیلی، راهی را انتخاب کرد که پایانش رضایت و قرب الهی در آن قرار داشت.
ریشه دار بودن اعتقادات خانوادگی و آگاهی داشتن به مبانی اسلام و ایمان قلبی در حسین از جمله عوامل اصلی ملاک انتخاب او را برای خدمت در سپاه و رسیدن به وصال دوست و شهادت در راه خدا بود. حسینکه جوانی با استعداد، پرشور و فعال در عرصه انقلاب اسلامی بود، توانست در مدت کوتاهی در سپاه پاسداران زاهدان، با جدیت و تلاش مستمر به اهداف خود که همانا خدمت بی چون و چرا و استقبال از مشکلات بود برسد.
با این تفکر و اعتقاد بود که برای خدمت به مردم، محرومترین و خطرناکترین منطقه را برای خدمت به مردم انتخاب نمود. همچنین پس از گذراندن آموزشهای لازم، برای مدتی در حوزه روابط عمومی و پرسنلی سپاه پاسداران زاهدان مشغول بهکار شد. چند ماهی از آغاز کار در این واحد نگذشته بود که داوطلبانه تصمیم به اعزام به ایرانشهرگرفت.
بنا به گفته آقای محمودی: «در آن مقطع، نیروهای سپاه زاهدان ملزم بودند مدتی را در یکی از مناطق استان سیستانوبلوچستان به صورت ماموریت بگذرانند؛ اما انتخاب محل ماموریت در اختیار خود نیروها بود و حسینکسی بود که بنا به اعتقادش، سختترین منطقه امنیتی و اقلیمی استان را انتخاب کرد. منطقه ایرانشهر واقع در جنوب این استان استکه درآن زمان، سپاه این شهرستان با یک گروه از پاسداران انقلاب اسلامیکه اکثریت آنان از استاناصفهان بودند؛ اداره میشد. حسین به این سپاه و به پایگاه عملیاتی که درکنار سد پیشین قرار داشت، معرفی شد. بصیرت سیاسی، شناخت عمیق و اطاعت پذیری از فرامین رهبرکبیراسلامی بهگونهای در حسین رشد و نهادینه شده بود که موجب شد تا در مدتکوتاهی، محبوبیتی خاص در بین همکاران خویش بدستآورد.»
شرایط سخت اقلیمی و زیستی منطقه سدپیشین، از جمله عدم امکان وجود آب آشامیدنی سالم برای نیروهای مستقر در پایگاه، باعث شد تا حسین دچار بیماری مرض مالاریا گردد. در پی این موضوع، مسئولین سپاه زاهدان تصمیمگرفتند، برای بهبود و ادامه خدمت و نزدیک بودن حسین به محل سکونت خانواده، ایشان را به استان خراسان منتقل نمایند.
غلامرضا ارجمندیکه افتخار این را داشته تا از نیروهای تحت امر سردار شهید پیرامی در دوران دفاع مقدس باشد در خاطراتش میگوید: «حسین در عملیات والفجر نه معاون فرمانده گردان امام علی (ع) لشکر ویژه شهدا را بر عهده داشت. چند روز اول که ایشان به گردان آمده بود، به دلیل اینکه خیلی ساکت و آرام بود و اهل دستور دادن و امر و نهی کردن نبود، همه فکر میکردند پیک گردان است. یک روز بعد از نماز ظهر و عصر، شهید جابری فرمانده گردان امام علی (ع) معاونین گردان را معرفیکرد. چون معاونینگردان، جدید آمده بودند و بچهها آنها را نمیشناختند و در این جلسه نشسته بودند، شهید جابریگفت هر سه نفر بلند شوند تا بچهها آنها را بشناسند. برادر پیرامی در بین معاونین، دارای جثه لاغرتری بود و کسی تصور نمیکرد ایشان در ردیف فرماندهان باشند. هیچکس تا شب عملیات، روح بلند، شهامت و شجاعت این دلاورمرد عرصه دفاع مقدس را نشناخت. برادر پیرامیدر شب عملیات، اصلا اسلحه برنداشت، یککیسه گونی سنگین بر پشت داشت که نمیدانستیم داخلش چیست. بعدکه خودشگفت، بچهها نارنجک برداریدکه در جنگ کوهستان، گلوله کارایی زیادی ندارد و کارایی نارنجک بیشتر است، تازه متوجه شدیم آنکیسه پر از نارنجک است. وقتیگردان پشت میدان مین دشمن زمینگیر شد و باران رحمت الهی هم در همان لحظه بر سر بچهها باریدنگرفت و از طرف دیگر آتش خمپاره و آرپیجی دشمن بر روی رزمندگان اسلام شروع شد؛ با رشادت این فرمانده شجاع که با از خودگذشتگی از گردان جدا شد و نارنجکها را خرج سنگرهای تیربار دشمنکرد؛ فهمیدیمکه فلسفه برداشتن نارنجکها چه بود. در آن شب، برادر پیرامی را تا زمانیکه آخرین سنگر تیربار دشمن خاموش نشد، کسی ندید. آنشب، برایمان کاملا واضح شد که اگر جسارت این دلاورمرد و بنده مخلص خدا نبود، شایدگردان تا صبح در میدان مین زمینگیر میشد و هیچ توفیقی به دست نمیآورد. در این شرایط، در حالیکه متحیر از شجاعتهای این سردار شجاع بودم، با معبود خود زمزمه کردم که خدایا خدایا، تو خود میدانیکه امشب، کوههای هزارقله مشرف بر شهر چوارته عراق، در زیرگامهای استوار پیرامی میلرزد و گواهی میدهم که در پی آنهمه سکوت و آرامش ظاهری، چه عشق سرکش و شعلهوری در درون او روشن است؛ عشقی که برای رسیدن به ولای یار، مین، سیمخاردار و بشکههای ناپالم را چون تودهایی از پنبه نرم و نازک میبیند. این گونه بود که پیرامی عاشق، بالاخره پس از رشادتهای فراواندر صحنههای نبرد حق علیه باطل، به سوی معبود شتافت و روح بلند او جاودانه شد.»
بسمه تعالی
گزیده ایی از زندگینامه و نقش آفرینی سردار شهید احمد صمیمی ترک در دفاع مقدس
«برگرفته از کتاب خاطرات این شهید بزرگوار»
احمد صمیمی ترک در بیست و چهارم فروردین سال 1344 در محله جوادیه شهرستان بیرجند استان خراسان جنوبی متولد شد. پدرش حسین صمیمی ترک مردی نظامی بود، احمد نیز از همان ایام کودکی، روحیه و گرایش به مبارزه را در بازیهای خود که اغلب تفنگ بازی بود نشان میداد. تحصیلات ابتدایی را در دبستان سندروس به پایان رساند و وارد مدرسه راهنمایی شد. دومین دوره از تحصیل او با حرکتهای ضد طاغوتی رژیم ستم شاهی مردم فهیم ایران همزمان بود. او نیز از این حرکت عظیم دور نماند و با وجود اینکه کم سن و سال بود در راهپیماییها و پخش اعلامیه و شبنامه حضوری فعال داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با آغاز کار بسیج، در آموزشهای نظامی- عقیدتی شرکت کرد و به تدریج به عنوان عضو فعال این نهاد مردمی شناخته شد. مسجد محل که جزو پایگاههای مردمی بسیجیان محسوب میشد، شبها شاهد حضور عاشقانه احمد بود. او به همراه دوستان جوان و شجاعش در برنامههای نگهبانی پایگاه مقاومت شهید برگی محله جوادیه شرکت میکرد. استعداد فوقالعادهای که در تمام امور از خود نشان میداد در زمانی کوتاه از او یک بسیجی تمام عیار ساخت.
با شروع جنگ تحمیلی بنا به احساس وظیفهای که داشت راهی جبهه شد و برای اولین بار در سال 1360 در کردستان حضور پیدا کرد. پس از عنوان نیروی ثابت بسیج، فعالیتهایش را ادامه داد و بارها و بارها، راه جبهه را در پیش گرفت. از آنجایی که پاسداری از دین و کشور را وظیفه خود میدانست در سال 1362 به عضویت رسمی سپاه درآمد از آن به بعد با پوشیدن لباس سبز سپاه که آن را مقدس میدانست و به آن عشق میورزید، اهداف خود را مصرانهتر از قبل پیگرفت. زمانی که از جبهه های حق علیه باطل به مرخصی میآمد نیز کار و تلاش را رها نمیکرد و با شرکت در برنامههای بسیج و سپاه به سازماندهی نیروی حزبالله میپرداخت. احمد در دورههای مختلف آموزشی از جمله آموزشهای آبی- خاکی و دوره عالی غواصی شرکت کرد و با مهارتهایی که آموخته بود در عملیاتهای متعدد در دوران دفاع مقدس حضور یافت.
در بسیاری از امور نظامی مهارت فوقالعادهای داشت و کمتر حاضر میشد مسئولیتی را بپذیرد، در عین حال تنها در عملیات کربلای 4 و 5 معاونت پدافند تیپ 21 امام رضا(ع) را به عهده داشت. او که در مبارزه با دشمن سر از پا نمیشناخت بارها و بارها تا مرز شهادت پیش رفت و با جسمی مجروح بازگشت. تا اینکه در تاریخ 29/10/1365 در عملیات کربلای 5 در حالی که میکوشید تانکهای به جا مانده از دشمن فراری را جمع آوری کند، مورد اصابت ترکش خمپاره دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید. رزمندگانی که با او درکوههای سربه فلک کشیده کردستان، عملیاتهای والفجر، بیتالمقدس، خیبر، بدر و کربلای 1 تا 5 حضور داشتهاند؛ همه شاهد حضور شجاعانه، بیدریغ و جوانمردانه احمد هستند و خاطرههایی دلنشین از او به یاد دارند.
یکی از این رزمندگان، سردار ابوالقاسم منصوری استکه در باره حضور و نقش آفرینی احمد در یکی از عملیاتها این گونه میگوید:
روح بزرگ و ناآرام احمد هیچ وقت در یک رسته نظامی بند نمیشد. با اینکه بیشتر مدت زمان حضور در جبههها در واحد پدافند هوایی کار کرده بود اما هر موقع بخش زیادی از هر عملیات توسط رسته دیگری قرار بود انجام شود با اصرار فراوان رستهاش را تغییر و فرمانده را متقاعد میکرد که در عملیات حضور داشته باشد و قول میداد که موثر باشد؛ در هر حال خودش را بیکار نمیتوانست ببیند. یادم هست وقتی عملیات بدر در آبهای هورالعظیم عراق طراحی شد با اصرار فراوان انتقالی گرفت و به یگان آبی- خاکی منتقل شد. در این یگان، در آماده کردن 400 نفر سکاندار، آماده کردن بالغ بر 150 قایق، آببندی موتورهای قایق و انتقال شبانه این قایقها به هور و استتار آنها نقش بسیارموثری داشت.
اهل کوتاه آمدن نبود و بدون رودربایستی، اجازه تخطی به هیچ کس نمیداد. یک شب در مسیر آبراه در حال گشتزنی بودیم که معاون آماد و پشتیبانی یکی از لشکرهای مجاور از طریق بیسیم با ما ارتباط گرفت و گفت این کیه که مسئول قایقها گذاشتی؟ من یک مشکل جدی داشتم و مجبور شدم یکی از قایقها رو بردارم. الان یک برادر به نام احمد صمیمی جلوی ما رو گرفته و یک پل شناور آورده و میگه باید از قایق پیاده بشین؛ آخه ما وسط آب کجا پیاده بشیم؟! گفتم بیسیم را بده به احمد. گفتم احمد جان اجازه بده ایشون برن. در جواب گفت پس اجازه بدین قایق غصبی برگرده و من ایشون رو با قایق خودم میرسونم تا دوباره این کار تکرار نشه. بالاخره در آن عملیات با اینکه بدون تجربه قبلی وارد کار شد، اما یکی از موثرترین افراد در پیشروی عملیات بود. بعد از عملیات هم، چون فعلا یگان دریایی عملیات نداشت، دوباره انتقالی گرفت و یگان پدافند هوایی برگشت.